الان مادرم اومده میگه بیا دلستر بخور پسرم ، تعجب کردم میگم دستت درد نکنه !
میگه آخه از این تلخاست کسی نمیتونه بخوره …
.
.
خسته و مونده رسیدم خونه میگم سلام مامان غذا چی داریم ؟
مامانم با مهربانی بی سابقه ای میگه سلام عزیزم چند لحظه صبر کن الان نهارو حاضر میکنم …
با کمال تعجب میگم مامی مهربون شدی ؟؟؟!!!
میگه اه تویی ؟ فکر کردم مبیناست (آبجی کوچکم) ! کارد بخوره اون شکمت اول برس بعد نهار نهار کن ، از صبح تا الان پای گاز وایسادم … خلاصه یک قشقرقی به پا کرد که نگو و ننویس …
در مورد افق و سر راهی بودن با من حرف نزنید اعصاب ندارم !
آهنگ هم نمیخوام بدم بیرون اعصاب اون رو هم ندارم !
اصلن کلا اعصاب ندارم !
.
.
مامانم کارگر آورده خونه رو تمیز کنه …
بعد به من میگه برو اون اتاقتو تمیز کن الان بیاد بخواد اونجارو تمیز کنه ببینه کثیفه زشته !!!
.
.
به مامانم میگم میخوام ازدواج کنم !
مامانم : غلط میکنی …
من چرا ؟؟؟؟؟
مامانم با یه حالت معصومانه : آخه تو دلت میاد مردم به من بگن مادرشوهر ؟
.
.
چند روزه بدجور سرما خوردم ، دیشب مامانم میگه پسرم فردا نرو دانشگاه ، عزیزم استراحت کن ! منم نرفتم …
هیچی دیگه از صب ساعت ۶ دارم کابینتارو دستمال میکشم
بعدش باید دیوارای آشپزخونه رو تمیز کنم
الانم داره فرشای پذیرایی رو جمع میکنه که بشورم !
.
.
تلویزیون داره آتش سوزی جنگلهای استرالیا رو نشون میده ، خواهر زاده م اومده میگه حیف شد دماغتو عمل کردی وگرنه الان خرطومت رو آب میکردی میرفتی آتیش رو خاموش میکردی !!!
.
.
مامانم توی حال خوابیده بود منم تلویزیونو خاموش کردم سعی کردم سر و صدا نکنم ، رفتم توی آشپزخونه نشستم مثل کوزت واسه دل خودم داشتم سبزی پاک می کردم که یهو زنگ آیفونو زدن !
دیدم مامانم به تاخت پرید گوشی آیفونو ورداشت گفت کیه ؟ یارو گفت : لباس کهنه کفش کهنه دارین ؟ مامانم هرچی از دهنش درومد به یارو گفت بعدم کلی فحش بار من کرد که چرا خونه اینقدر ساکته آدم از خواب می پره هول میکنه ؟
ینی خدا آمریکارو لعنت کنه با این تحریماش …
.
.
یکی از فامیلامون اسم بچشو گذاشته سپنتا ، هر موقع ننش صداش میزنه میگم ۱۵تا …
اینم فک و فامیله اونا دارن ؟؟؟
ویژه فروشگاه پارمیس