همین که تو می دانی دوستت دارم کافیست
بگذار خفه کند خودش را دنیـا…
مهم نیست عمر "کوتاه" باشد یا
"بلند"
مهم نفس هاییست که با تو
" کوتاه" و بی تو " بلند"
کشیده میشود...
کاش،
من تو را داشته باشم
و خدا هی بپرسد:
دیگر چه؟
بگویم:
هیچ، همین کافی ست!
از دور تو را دوست دارم،
بی هیچ، عطری آغـوشی لمسيو یا حتی بوسهای.
تنهادوستت دارم،از دور ..!
دلم هوای غزل کرده است
هوای زمزمه در یک اتاق دربسته
که رمز هیچ کلیدی
به قفل آن نخورد!
میدانم که یک روز...
حوالیِ یک هرگــــزِ بزرگ به هم خواهیـم
رسیـد!
" عشق
" یعنی :
طوری نگاهت می کنم ،
که انگار تنها آدم دنیا هستی !!!
هزار بار
بر هزار بام
فریاد خواهم زد
نام مردی را که
هزار سالِ دیگر, هنوز دوستم داشته باشد…
حتی غرورم تو را جور دیگر دوست دارد...
به تو که میرسد بی صدا میشکند....
صندلی کنار صندلی ام بگذار!ها...
همنشینی با تو یعنی...
با خودم عهد کردم که دیگر به کسی دل
نبندم ...
خوب میدانم...
نه کسی برایم *او* میشود
نه من برای کسی*من*
اگر آنکه رفت
خاطره اش را می بُرد
فرهاد سنگ نمی سُفت!
مجنون آشفته نمی خُفت!
حافظ شعر نمی گفت!
هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می
شوم
هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می
بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه
سو به تو محدودم.
هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم...
تـو هـمـه چـیـز مـن بـودی،
امـا زمـان هـمـه چـیـز را حـل مـیـکـنـد. . .
وقتي مي گويند نيست ،
کاغذ را گفته باشند يا برق را فرقي ندارد
من ياد تو مي افتم…
بی تو هم می شود زندگی کرد،
قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت...
فقط، بی تو نمی شود به خواب رفت...
چشمانت کارناوال آتش بازی ست!
یک روزدر هر سال برای تماشایش می روم
و باقی روزهایم را وقف خاموش کردن آتشی
می کنم
که زیر پوستم شعله می کشد.
همیشه بهانه رفتنی هست برای پاهای کسی که
با دلش نیامده…
میخواهمت ولی دوری
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانت میرسد نه چشمانم به
نگاهت ...
خدایا!!
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند "پاره" میشود...
سيبي اگر باشد، دو نيماش ميكنم
نيمي از آن من، نيمي از آن تو
لبخندي اگر باشد، دو نيماش ميكنم
نيمي از آن من، نيمي از آن تو
اندوهي اگر باشد، تو را سهمي از آن نيست
همچون آخرين نفس، آن را خواهم مكيد